BIDBUX
کسب درآمد اینترنتی
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:پیامک طنز, پیامک جوک جدید, پیامک خنده دار, اس ام اس خنده دار جدید, توسط ادمین |

دوست دخترم بعد از چند ماه که جواب اس ام اس و تلفن هامو نمیداد امروز اس ام اس داده

میگه: سلام، خوبی گلم؟؟ دلم واست یه ذره شده راستی عزیزم چند روز دیگه تولدمه ،

چی می خوای واسم بخری؟؟ نوشتم: یه چیز که به زیبایی خودت باشه، یه چیز که

هروقت نگاش کنی قشنگ بتونی باش همزادپنداری کنی!

اون: وااااای! چی هست؟؟ من: سنگ پا قزوین کیصافط

هیچی دیگه خدا شکر بلوکم کرده
.
.



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:پیامک طنز, پیامک جوک جدید, پیامک خنده دار, اس ام اس خنده دار جدید, توسط ادمین |



تهوع‌ آور‌ترین سوالهای فامیلی

کودکی:مامانتو بیشتر دوست داری یا باباتو؟

مدرسه: معدلت چند شد؟

دانشجویی:درسِت کی تموم می‌شه؟

بعدر از درس:چرا ازدواج نمی‌کنی؟

یعد از ازدواج:چرا بچه دار نمیشین؟

بعد از بچه:این بچه قیافه‌ش به کی رفته؟

و این داستان ادامه دارد....
.
.



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:پیامک طنز, پیامک جوک جدید, پیامک خنده دار, اس ام اس خنده دار جدید, توسط ادمین |

نمیدونم چرا از روزی ک قیمت پراید رفته بالا
خود ب خود اینقد با مخاطب خاصم مهربون شدم....؟
شما میدونید؟؟؟؟
*
*
داداشــــــــــی چیـــــست ؟؟؟
کلــــمه ای ســــت محبـــت آمیز از سویِ دخــــتران، برای خام کــــردن پســـــرها در مواقــــــــع اضطــــــراری و نیـــــاز.
تجــــربه نشان داده اســــت که به این حــــرف دخـــــتران تا به حــــــال جــــــواب "نــــــه" نگـــــفته شــــده اســـــت
*
*
خاطرات تلخ آزارم ميدادند...
آنها را به شركت glx سپردم...
به راحتي از ذهنم بيرون آمدند و راحت شدم !!!!
*
*
کل خاندانمون نشسته بودن داییم بهم گفت تو خیلی دلقکی باید بجای میمون تو رو میفرستادند فضا ،
منم یکم اندیشه کردم و گفتم : حلال زاده به داییش میره ! یه سکوته خاصی همجارو گرفت اون لحظه !!! :))))
*



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:پیامک طنز, پیامک جوک جدید, پیامک خنده دار, اس ام اس خنده دار جدید, توسط ادمین |

یبارم با خانواده رفتیم قبرستون یه نفر اومد خرما تعارف کرد،

بابای ما هم حواسش نبود حالش بد بود گفت مبارک باشه!

بعدش اومد مثلا جمعش کنه گفت خونه جدیدش منظورم بود :))

مارو میگی =))

خانواده مرحوم :| :@

بابای ما :| :((
.
.
.
.
پراید هم نشدیم یه شبه این همه طرفدار پیدا کنیم :))
.
.



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:پیامک طنز, پیامک جوک جدید, پیامک خنده دار, اس ام اس خنده دار جدید, توسط ادمین |

نظر به اینکه عید دیدنی به صورت رفت و برگشت انجام میشه

و با توجه به گرانیهای اخیر جهت رفاه حال مردم

سال جدید عید دیدنی به صورت حذفی برگذار میشود!

.

.

.

یه فـامـیل داریم اسمش “سیـمـین” ـه

الان یـه سـال میشـه کـه “نیم سـاعت” صـداش میکنم !

.

.



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:اعترافات خنده دار پسران, اعتراف, خنده دار, پسران, توسط ادمین |

* اعتراف می کنم پسر همسایمون دوتا سی دی از ویدیوکلوپ برداشته بود. گفتم که بده من هم ببینم. اون هم گفت به شرط اینکه یه سی دی جدید بدی. من هم که هیچی نداشتم رو یه سی دی الکی نوشتم کشتی رانی در کوهستان و بهش گفتم این فیلم رو هیچ جا ندارن. خیلی خوبه! خلاصه خیلی تعریف کردم اون دوتا سی دی رو ازش گرفتم ...

* چند شب قبل خواب دیدم از کنار فلکه شهرداری با موتور یه تیکه خلاف رفتم تا به اون طرف رسیدم از شانس بد ما دیدم پلیس ها وایسادن میگن ایست ایست! ما هم همون وسط خیابون وایسادیم. حالا مونده بودیم یه دنده بزنیم فرار کنیم یا موتور رو بدیم تحویل شون! خواستم فرار کنم دیدم به سربازه گفت شلیک کن!!! خلاصه آخرش موتور رو گرفتن. حالا حتما میگین این چه ربطی به اعتراف کردن داره؟ آخه بعد از این خواب بدون اینکه حواسم باشه همه این ها یه خواب بوده، نیم ساعتی رو تخت داشتم فکر می کردم که حالا جریمه و دردسر آزاد کردن موتور به کنار، فردا با چی برم دانشگاه؟!

* اعتراف می کنم یه بار توی ویندوز 98 دستم خورد چند تا شورت کات پاک شد. بلد نبودم چیکار کنم. دل چرکی شدم ویندوزو پاک کردم دوباره نصب کردم!

* اعتراف می کنم یکی از سوالات دوران کودکی من این بود که تو جاده چرا ما هر چی از ماشین ها سبقت می گیریم، اول نمی شیم...

* اعتراف می کنم تو بچگی هام یه بار بابا و مامان من دعوا کردن، من هم رفتم یه عالمه حشره کش زدم به خودم که بمیرم ... وصیت نامه هم نوشتم تازه، توش حلالشون کردم که عذاب وجدان بگیرن!

* اعتراف می کنم که بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیر یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!

* اعتراف می کنم دو هفته قبل داشتم می رفتم جلسه، خیلی عجله داشتم، بهترین کت و شلوارم رو پوشیده بودم. باورتون نمی شه، وقتی از جلسه برگشتم خونه و درست دم در بود که فهمیدم همه این مدت با دمپایی بودم!

* اعتراف می کنم یه بار داشتم پشت سر یه بنده خدایی حرف می زدم توی یه جمعی، خیلی از دستش عصبانی بودم. یه کم هم غیرمنصفانه و البته بی ادبانه حرف زدم. وقتی حرفم تموم شد یکی از بچه ها گفت: دیگه چیزی نمیخوای بهش بگی! گفتم: چرا، هر چی به او عوضی بگم حقشه اما همین بسشه، چطور مگه؟ گفت: چون هفته قبل اومده خواستگاری خواهرم و عقد کردن. الان تقریبا هر شب می بینمش، گفتم پیغامی داری بهش برسونم...

فقط محض خندس آقا پسرا ناراحت نشین:)

صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 12 صفحه بعد